كه اينطور

قضيه اينجاست كه من ماهيتم سگ و پاچه بگيره. حالا دكترم گفته و دو روز دنيا ارزششو نداره و يه كم اجتماعي باش دختر فقط كارو خرابتر ميكنه. جدن فازم چيه كه ميخوام چي باشم كه نيستم؟

سميو از بيست روز اجباري، شده هفت روز اختياري. نميدونم ترم پايينيامونم با ما ميفتن يا نه اما حقيقتن دارم پاره ميشم. ميترسم نياد. كاش يه ذره شعور داشت، بهش پيام ميدادم ميگفتم بيا لطفن:(

واي پسر ما از صب اومدم دانشگاه البته منظورم شهرشه چون خار مادر پرايوت پرايوسي نگفتم اسم شهرو. چقدم كه شماها نميدونيد. بعد الان اومدم برگرديم، ماشين نبود. همينطوري سوار يه ماشين تو راهي شديم. اگه خفتمون نكردن و زنده رسيديم يادم باشه بيام پستو اديت كنم الان استرس دارم=))))

يه لپ تاپ پيزوري همينجوري افتاده تو خونه مون مال دوهزار سال پيشه. بعد من بيشعور چند تا عكس خيليييي داغون از ترم يكم توش قايم كردم هر سري كه بابام برش ميداره من پاره ميشم از استرس-_-

قلك غزل شاكري ٢:١٥، آخراي ترم سه، ماهشو يادم نيست. شايد دي. با مح از درياچه ي دانشگاه كناري برگشته بوديم، از دم در يه گري تنه خريده بودم، نشسته بوديم رو صندلياي آخر راهرو. كاري نداشتيم فقط منتظر بوديم يه كم از كلاس تاريخ تمدن بگذره. دير بريم سر كلاس و حتي شده پنج دقيقه كمتر وقتمونو با بول شيت هدر بديم.