یکی از بچههای بلاگفا بود چند ماه پیش که من ارتباطمو با کل جهانیان قطع کرده بودم باهاش خیلی چیز شده بودم بعد یهو یه حرکتی زد رید توش خدا لعنتش کنه من خیلی دوسش داشتم
خاطره ای از شهید مهدی زین الدینحالا ميدونم خرافه و كصشره اما واقعن نگرانش شدم. تو كل اين دو سال اين دومين باريه كه خوابشو ديدم. از يه طرفم اولين باره دو سه هفته گذشته و با يه خط جديد بم اسمس نداده كه من باز بلاكش كنم. يا مرده يا رفته پي زندگيش. اميدوارم اولي باشه.
۲۲. اما اینجا، اما من!خواب ديدم ميلاد اومده خونمون، شب بود، با ميلاد و مامانم اينا هممون خوابيده بوديم رو زمين كنار هم. عين وقتايي كه من تازه عمل كرده بودم و اينا ميخاستن مواظبم باشن. بعد ميلاد هي نزديكم ميشد، هيچ كاري نميكردا فقط چسبيده بود بهم. منم هي بهش ميگفتم نكن الان بابام ميبينه:| كاري به كصشر بودن خوابه ندارما فقط ميخام بدونم چرا من الان بايد همچين خوابي ببينم:| جدن اينه ضمير ناخودآگاه؟ كير توش.
۲۲. اما اینجا، اما من!پريشب كه بهش گفتم بمونه پيشم ميخاستم بيام اينجا بگم ببين چقد دوسش دارم كه به سيگار و تنهايي ترجيحش ميدم. امروز ديدم كه حتي به جنده بازي و كصچرخ تو خيابون هم ترجيحش ميدم و اين اتفاق تو كل اين بيست سال در مورد هيچكس نيفتاده بود.
ولی تو ساده باشالبته كه عن گرفتگي الانم از بيشعوري خودمه وگرنه كه من مدتهاست شما جماعتو ميشناسم و هيچ چيز جديدي واسم نداريد با علم به حماقتتون خودمو قاطي تون كردم.
اینده ای دگر از ان ما نیست...تعداد صفحات : 0